۴ خرداد ۱۳۸۸

تا حالا شده با آدم هایی که خیال می کنید می شناسید...؟

بازی این جور بود که من نشسته بودم کار می کردم. سه بعد از ظهر بود. یک ست اداری شامل کارت ویزیت و سربرگ و پاکت و... و همه این ها در دونسخه فارسی و انگلیسی را گذاشته بودم جلوی رویم هی ادیت می داد آقای کارفرما هی ادیت می کردم. ایمیل می کردم. یک خط اضافه می کردم. یک نقطه کم می کردم. تلفن می زد می گفت آخ راستی این جاش را هم... آخ راستی آن جاش را هم.. بساطی داشتیم. این وسط مسط ها برای خودم یک ول لایتی هم می گشتم لا به لای نوشته های آدم هایی که دوستشان دارم. ناهار خورده بودم. چایم را خورده بودم. تلفنم اسمس آمد که پاشو بیا فلان جا. حالا این که چه طور به صورت هیجانی و من دونخطه او که من کی شماره م را دادم به این بماند! (خب نداده بودم. درست یادم بود)گفتم نه من سر کارم. من فرانسه دارم بعد از کار. همین جا دیلینگ بکش بیرون از ایمیل کردن های مکرر برای آقای کارفرما خورده شد خب. یک کمی گذشت نگ گفت خب پاشو برو. آدم ِ ندیده می بینی، حالت بلکه عوض شد. برو تو الان روحت حوصله ی کار کردن ندارد. ( قربونت برم انقد که آدمی هستی درکی. زانوت چه طوره؟ :ی) خب فقط یک هل کوچولو می خواستم که از در بزنم بیرون. یک ماتیک لایتی مالیدم و جلدی نشستم توی تاکسی. رفتم وارد رستوران شدم. می خواهم برایتان بنویسم که دقیقن از چه نقطه ای سوتی دادم. رستوران خلوت بود. می شد چهار تا زن شوخ و شنگی که رسولی و مسی و آیدا و هدیه باشند را میان جماعت تشخیص داد. خب رفتم سمت میزشان. با یک خنده ی گل و گشادی که نمی دانم چرا رفته بود سفت نشسته بود روی لبم. اشاره کردم به یکی شان گفتم تو باید هدیه باشی! همه شان خندیدند. با خودم گفتم ها ها! دیدی چه باهوشم! زهی خیال باطل. نشان به آن نشان که رسولی گفت آیداست. آیدا گفت هدیه است. هدیه گفت رسولیه. مسی! آخ مظلوم مسی هی می گفت من خودمم! کیه که باور کنه؟ دردسرتان ندهم. تا وقتی داشتم خداحافظی می کردم هم شک داشتم کدام کدام است. جز رسولی البته! یعنی من فکر می کردم هدیه یک دختر لاغر نحیف کوچولو است. خب نبود. رسولی یک آلت پریش است (بود یعنی هست البته :ی). من هم از کف دستش شناختمش(بذار نگم کف دستت چی دیدم رسولی:ی). ها راستی یک شبح هم آن جا بود. اسمش سین میم بود. من از روی کارت ملی ش خواندم که شبحی ست به اسم سین میم. یک سیگاری هم می پیچید که من مانده بودم سیگار پیچیدنش را تماشا کنم یا معاشرت کنم. تف می مالید. کثافت کاری می کرد. توتون می خورد. دود می کرد. به من بی توجهی می کرد. کنار من نشسته بود به طوری که من انگار صندلی ام یا دیوارم. یک وضعی بود.

خب اگر خیال می کنید هر آدم پیشانی بلندی هدیه است خرید. پیشانی من و آیدا بلندتر است. چون من هدیه نیستم. پس آیدا هدیه است. پس هدیه هدیه نیست. اما آیدا هدیه نیست. هیچ ربطی به هم ندارند. هدیه رسولی ست. من هی نگاش کردم. گفتم تو اصلن شکل رسولی نیستی. اصلن توی مغز و ملاجم نمی رفت که این لپ ها مال رسولی باشد. خب نبود! اگر خیال می کنید هر آلت پریش نازنینی رسولی است درستید. اگر خیال می کنید رسولی یک دختره ی یک متر و نیمی است درستید. اگر فکر می کنید رسولی آدمی است که خوشگل نیست و بیشتر بامزه است، خرید. رسولی انسانی ست خوشگل و خنگول و شنگول و پنگول و بامزه و غیره (یک عالمه صفت های خوب قطاری. کجا بودی تا حالا؟). اگر خیال می کنید آیدا را ببینید روش نوشته که من آیدا هستم خرید. چون من نگاه کردم روش ننوشته بود. هیچم ننوشته بود. رسولی اقلن پانزده دقیقه قانعم کرده بود که آیداست. اگر خیال می کنید مسی یک دختر کوچولو موچولو است که کم می خندد و چه بسا جدی ست، اشتباه می کنید. خیلی هم از من بزرگ تر و قهرمان تر است. اگر خیال می کنید آن شبحی که می گفت از آمریکای جنوبی آمده سارا نون است از من هم اسکل ترید. اگر خیال می کنید من هنوز می دانم که با چه کسانی یک ساعت آن جا نشسته بودم خرید. اگر خیال می کنید همه ی معاشرانتان را اگر توی خیابان ببینید می شناسید در اشتباهید. اگر فکر می کنید این آیدا آقاهه را دس به دس رساند به من در اشتباهید. همه ش وعده های انتخاباتی ست. اگر فکر می کنید اه چقدر هنوز می شد با این ها بخندم درستید. اگر فکر می کنید من سی و پنج دقیقه دیر به کلاسم نرسیدم در اشتباهید. اگر خیال می کنید که تهدیدشان نکردم که دارد بهم بد می گذرد در اشتباهید. اگر فکر می کنید تهدیدم جواب داد غلط می کنید! اگر خیال می کنید گجت کیف نگه دارم را نشانشان ندادم خرید. اگر خیال می کنید که چرا هدیه اصلن حرف نزد هماهنگیم. اگر خیال می کنید کسی که این ها را می نویسد منم یعنی لاله ام در اشتباهید. اگر فهمیدید کسی که آن جا بود لنا یعنی من یعنی خواهر لاله بود درستید.

پ.ن

دوروغ گفتم. من خودم بودم. الان خواستم جو دگرگون بدم. هیه.

۶ نظر:

شیما گفت...

بالخره نفهميدم خرابي بي سرازپا خوش به بي خويشي يا هنوز دگرگوني؟!

Ali گفت...

!باز که رفتی تو باقالیا؟

سین گفت...

خوب رسولي كه قاعدتن بايد مرضيه رسولي بوده باشه ، سارا نون هم كه واسه خاطر كتابها ، بعد هديه هم حدسي كه ميزنم
no response
بوده ، ميمونه آيدا و مسي ، اينا كيان ؟

Hattori Hanzo گفت...

من
No name
رو میشناسم
پس خرم!
درست گفتم؟

نقطه گفت...

Graphic design 21st century:
part1:
http://rapidshare.com/files/4445713/Graphic_Design_21st_Century.part1.rar
part2:
http://rapidshare.com/files/4444962/Graphic_Design_21st_Century.part2.rar

Design Literacy: Understanding Graphic Design, Second Edition:
http://rs471.rapidshare.com/files/183461043/1581153562.rar

Century of Graphic Design, A: Graphic Design Pioneers of the 20th Century:
http://rapidshare.com/files/42255610/1840003480.rar.html

گلمریم گفت...

من از همه ین ها که گفتی می خوام.