۱۳ دی ۱۳۸۷

جمعه ای بعد از پنج شنبه شبی بی ماجرا


عصر جمعه است خب. آدم عصر جمعه به جز این که یک دلتنگی بیخود خری را با خودش این ور آن ور بکشد، چه کار دیگری می تواند بکند؟ می تواند به کارهایی که باید این دو روز تمام می شد و نشد فکر کند؟ من می گویم به شما نمی تواند. فوقش بتواند به دیشبش فکر کند که شنگول درونش را با تمام قوا سعی کرده فعال کند اما دست آخر شبش که خوابیده فکر کرده آن مرد عجب دست های سرد نخواستنی ای داشت و تا به حال دستی آن چنان سرد و نچسب و نخواستنی را لمس نکرده. به خودش بگوید انگار یک قالب یخ دستم گرفته بودم. دلم می خواست رها کنمش و خب کردم. حق طبیعی من ول کردن هر دست سردی ست. گیرم کردی و لری رقص های نشاط آوری ست اما نمی شود دست در دست هر مردی رقصید. گیرم شانه هاش خیلی هم پهن باشد اما وقتی دست هایش آن قدر یخ است که لرز خفیفی شانه های عور آدم را می گیرد نمی شود دیگر. گیرم سر بایستد و سسس کند و شانه هاش را تکان های پر شور و خوش استیل و گاهی ظریف کردی بدهد. گیرم تمام شب آدم را نگاه کند... وقتی دست هاش آن قدر سرد باشد که نمی شود تحمل کرد. گیرم بخواهد برای تو که چپی و سه تایی و این ها را سال هاست رقصیدی، توضیح بدهد شمارش قدم ها را و تو هم بگذاری که یادت بدهد و لام تا کام نگویی بلدم. بگذار فکر کند چه شاگرد خوبی هستی! اما با همه ی این تفاصیل با آن دست ها حتی هرزه وان نایت استند کن درون هم فعال نمی شود. چه برسد به بیشتر. اصلن می خواهم بدانم مگر دست مردها هم یخ می شود؟ آن هم با لیوان هایی که دائم پر و خالی می شود. بعد از رقص های پر شور و قدیمی. اصلن ریگی به کفش مردی است که دست هایش این همه یخ است توی شبی به آن گرمی. اصلن چیزی که آدم احتیاج ندارد یک آدم غم انگیز با دست های سرد است. گیرم تا به بغل دستی ت گفتی بابا حوصله ی ما مجردها سر رفت توی این مهمانی های بی پسر مجرد خوب انگیزناک بی هیجانتان! همه تان همه ش توی بغل همید و کجا دانید حال ما را ای سبکباران ساحل ها! یک سیگار روشن کن بابا! بعد جمله ت از دهانت بیرون نیامده، در باز شود یک آقای قدبلندی یعنی خیلی قد بلندی با سازش بیاید تو و تو چند دقیقه خوب نگاهش کنی و بغل دستی ت بگوید یک چیز دیگری می خواستی! و به بغل کردن خانم همسر گرامی ش ادامه بدهد. تو هم کم نیاری بگویی بابا این چیه! ولی خب بعدش به هر حال دلت بخواهد باهاش برقصی وقتی آن طور با مزه و الدفشن در می آید که فروردینی هستی؟

این میان مانده ام چطور انگشت های باریک یخ کرده مان براشان این همه خواستنی است؟

هوم؟

پ.ن سوال عمقین: من هیز شدم؟

(عمقین را مثل کاسپین بخوانید)

۲ نظر:

ناشناس گفت...

khob az unjaa ke zanhaa yek dastehand digar in porsidan nadarad ke amighan! ya'ni aslan aadami ke chapio setaaee balad ast agar hiz nabashad ta'ajjob daarad!! :D

Unknown گفت...

واقعنيش ها !‌مگه دست مرد تو اين شرايط، ليوان كه دائم پرو خالي ميشه، اين همه خانوم خوشگل - شوما به خودت نگير با شوما نبودم - دستهاي ظريف يك خانوم خوشگل ديگه كه شونه هاش هم عريانه ، و هزار دليل كوفتيه ديگه ... تبريك ميگم . اولين بار بود كه منصف‌الدوله سؤالش تأمل برانگيز شده