۲۰ خرداد ۱۳۸۷

Win like a man. Lose like a man

من همان طور که تا به حال فهمیدید جز آن دسته از بشریت هستم که لالایی خوب می خوانم. این که خوابم نمی برد یا می برد در حوزه مسائل شخصی من است و به این بحث مربوط نیست. لذا دوستان زیادی که خوابشان دچار نقص شده به من مراجعه می کنند تا یک دهن بخوانم. یکی از مواردی که متاسفانه همیشه پرونده اش باز است جدایی است. به هم زدن، به هم خوردن، طلاق و به طور کلی جدایی
مسلما مقصودم جدایی در یک رابطه دو هفته ای نیست. مسلما مقصودم جدایی هایی که برای خود ننر کردگی نزد دوست جان انجام می شود، نیست. مقصودم جدا شدن از رابطه ای است که زمانی عاشقانه بوده و حالا به هر دلیلی تاریخ انقضایش رسیده است
چه کار کنیم تا راحت تر جدایی موفقی داشته باشیم؟
اولین چیزی که باید روشن کنیم این است که واقعا تمایل داریم جدا شویم و سود جدا شدنمان را از زیانش بیشتر می دانیم. وقتی واقعا تصمیم گرفتیم ارتباطی را تمام کنیم باید کارهایی را انجام بدهیم بدون لرزش و لغزش. آن کارها بسیار ساده اند و احتمالا خواندنشان چیزی به دانشتان اضافه نمی کند. احتمالا همه مان بلدیم. نصفه نیمه حتی انجامشان دادیم. اما هر کجایش که بلغزیم مثل مار و پله می ماند جایی که مار نیشمان می زند، ده ها خانه به عقب برمیگردیم
اولین چیز قطع کامل ارتباط است. این که به خودمان می گوییم که نه! ما سه سال با هم زندگی کردیم و بهتر است گاهی به هم تلفن بزنیم و حال همدیگر را بپرسیم از سموم شش ماهه اول یک جدایی است. وقتی فرهنگ مشترکی بین دو نفر به وجود می آید، هر جمله ساده قابل تعبیر است به این که طرفمان باز می خواهد به ارتباط با ما برگردد و این ذهن ما را از هدف اصلی مان که جدایی است دور می کند. باز تاکید می کنم اگر واقعا فکر می کنید می خواهید جدا شوید این کارها را انجام بدهید. اگر در حال ناز کردن هستید یا دچار عشوه خرکی که دل طرفتان غنج بزند از یک هفته ندیدنتان این نوشته به دردتان نمی خورد. این نوشته برای افراد جدایی طلب است
پس تا این جا فهمیدیم که قاتل اول جدایی موفق خرده ارتباط است. که با عرض معذرت، بنده در حوزه لاس خشکه دسته بندی اش می کنم. من ندیدم آدمی را که بتواند با کسی که روزی عاشقش بوده، رابطه عادی برقرار کند. رابطه صرفا دوستانه با آن شخص خاص به خدا ممکن نیست. به خودتان دروغ نگویید. باید زمان زیادی بگذرد تا مثلا ما بتوانیم پارتنرمان را با کس دیگری ببینیم و هیچ اتفاقی برایمان نیفتد. ذات رابطه اش این طوری است. نمی توانیم بگوییم یک، دو، سه و از حالا به بعد تو یک دوست معمولی منی. یک جایش خواهد لنگید
وقتی کاملا مطمئن شدیم که جلوی کنجکاوی و نگرانی مان را برای عزیز قبلی! زندگی مان گرفتیم، باید بکوشیم که از دیدارهای تصادفی هم (که مثلا تصادفی است اما بسیار هدفمند برنامه ریزی شده!) اجتناب کنیم. باور کنید وقتی یک چیزی تمام شده این ها فقط نمک پاشیدن روی زخم است. تمام شده و رفته. تمام کنید
یکی دیگر از آفت های جدایی موفق خیالبافی های مثبت است. خیالبافی هایی که تناسبی با واقعیت فعلی زندگی مان ندارد. یعنی مراجعه مکرر به خاطرات خوبمان با یک شخص. در خیالمان به روزهای اول آشنایی مان برمی گردیم. به روزهای گل و بلبل رابطه مان و بارها و بارها دوره اش می کنیم. اشک می ریزیم. فکر می کنیم چقدر حیف شد که با دست خودمان این ارتباط عالی را خراب کردیم. او همان کسی بود که فلان کار را کرد. فلان حرف را زد. وسط روز همه کارهایش را ول می کرد تا دو ساعتی با ما باشد. همان است که دلش برای بوسه های ما ضعف می رفت. همان است که... بعد گوشی را بر می داریم و به او تلفن می زنیم و با مهربانی آدمی که خاطرات خوب احاطه اش کرده، با او حرف می زنیم. چه بسا او هم در همین حال باشد. دو ساعتی حالت پشیمانی از این که فکر احمقانه جدا شدن به سرتان زده بهتان دست می دهد اما بعد دوباره اختلافات بیرون می آید و با یک دعوا دوباره به وضعیت چهار ساعت قبل برمی گردید (همان نیش مار در مارپله!) یا ممکن است که طرف اصلا در مود عشقی محبتی ما نباشد و حسابی بگذارد توی کاسه مان! پس نکنید! گوش بدهید به من
برای این که حالت خیالبافی مثبت عود نکند تمام چیزهای خاطره انگیز را از دور و برتان جمع کنید. این که چشمتان به لبخند نازنینش بیفتد در عکس روی میز تحریرتان یا در کیف پولتان در حالی که آن تاپی را پوشیده که شما به او هدیه دادید، باور کنید کم از شکنجه ندارد. ما آدمیم. آدم های نرمالی که انرژی شان را می گذارند روی یک رابطه متعهد دو طرفه. گاهی به هر دلیلی آن رابطه نمی شود. ما نباید روزگار را با هم زدن نشده ها برای خودمان سخت تر کنیم. می دانم خیابان ها، رستوران ها، شهر کتاب ها، دانشگاه، بالش و ... همه و همه خاطره انگیزند اما چاره چیست؟ نشده است و ما باید خودمان را اول از همه ترمیم کنیم. شما مسئول خودتان هستید. همین و همین
سخت است اما سعی کنید. ورزش کنید. پیاده روی کنید. موزیک خوب گوش بدهید. آی ویل سروایو گوش بدهید. اولش آدم می ترسد. فکر می کند دنیا تمام شده اما این طور نیست. دنیا پر از امکان برای آشنایی های تازه است. می توانیم از روزهایی که می آید بیشترین بهره کشی را به سود خودمان داشته باشیم. شاید اگر سختی اش را تحمل کنیم گشایشی در پی اش باشد. شاید
صلاح مملکت خویش خسروان دانند. نظر دیگران را نپرسید. شما خودتان خیلی بهتر می دانید درگیر چه نوع رابطه ای بودید. کسی نمی تواند بهتر از شما تصمیم بگیرد که این رابطه را به خاطر خرده خوبی هایی که داشته نباید تحمل کنید. به زیان هایی که دیدید فکر کنید. به نفهمیده شدن هایتان فکر کنید. یادتان نرود که بی شک دلایل کافی داشتید که الان از هم جدا شدید. سراغ کسی که مدام از خوبی های طرفتان می گوید نروید. عذاب وجدان بیخود نگیرید. یادتان به قول و قرارهایتان که تنهایت نمی گذارم و عاشقت هستم و مواظبت هستم تا همیشه، نیفتید. یاد ایده آل هایتان بیفتید که محقق نشده. یاد انتظارتان بیفتید که به جایی نرسیده. یاد سکوت های ناراحتی که بینتان اتفاق افتاده. یاد سماجت طرفتان برای خواسته های خودش بیفتید در حالی که مخالف تمام و کمال روند ارتباطتان بوده. نه این که بروید پیش دوستانش و آن ها به شما بگویند طرفتان از نبودن شما حالش خیلی خراب است و شما جوزده شوید بروید ناز و نوازشش کنید. مسلم است که قطع شدن ارتباط خوشایند نیست. همه مان وقتی ارتباطی را شروع می کنیم لابد می خواهیم رابطه مثالی باشد وگرنه دیوانه نیستیم که وقت و انرژی هدر کنیم. مسلم است که وقتی رابطه مان نمی شود عذاب می کشیم. ورشکستگی است کاملا. اما مرهم لحظه ای جواب درد ما نیست. معاشرت با آدم هایی که طرفمان را دوست دارند در این مواقع کاملا مثل مرفین است. دردش برای لحظاتی کم می شود اما درد سمجش با همان کیفیت، تمام و کمال برمی گردد
به محض قطع ارتباط خودتان را درگیر رابطه عاطفی تازه نکنید. به خودتان خیانت بزرگی کرده اید. به آن بنده خدا هم هم چنین. چنین کاری یک رقابت ناعادلانه ایجاد می کند. یک مقایسه پایان ناپذیر. شاید حتی بگویم طاقت فرسا. همیشه لبه ترازو به نفع شخص قبلی تان سنگین خواهد بود. چون بار یک عشق و عاشقی آن طرف است که شخص تازه هرقدر هم خوب باشد، شکست خورده و بازنده است. وجودتان را درگیر استرس رابطه عاطفی نکنید. امان بدهید به خودتان. لااقل برای سه، چهار ماه تنها بمانید و ارتباط تازه نگیرید تا خودتان را بازیابی کنید. دوستان صمیمی قدیمی بهترین کمکند برای تحمل این تنهایی. این تنهایی اما به این معنی نیست که ساعات طولانی توی تختتان دراز بکشید و گریه کنید یا بخوابید. تحرکتان را دوبرابر کنید
آدم موجود خیلی جذابی است. بلد است غم را تحمل کند. من هم بلدم. شما هم بلدید. شدنی است. گاهی چاره ای جز این نبوده که یک غم ناگهانی بزرگ را تحمل کنید عوض داشتن رابطه ای که هر لحظه همدیگر را در آن شکنجه می دهید
گریه هم بکنید. اشکال ندارد. شما گناه داشتید. شما خیلی طفلکی بودید. خودتان را دوست داشته باشید. هیچ اشکالی ندارد. خودتان را بغل کنید و دلداری بدهید. گاهی آدم می بازد

۳ نظر:

ناشناس گفت...

بسیارم منطقی!

آی ویل سروایو اش هم عالی بود!من خودم کلی آویزون این آهنگ شدم...

ناشناس گفت...

خودت را بغل کن و دلداری بده. آدم گاهی می‌بازد.

غمگین می‌شوم وقتی دختر عزیزی که این‌قدر نوشته‌هایش دوست‌داشتنی و منحصر به فردند، باز با واقعه دشواری در زندگیش روبروست.

لحظات دشوار را تاب بیار، که نوشته‌های سرشار از احساسات و طولانی این لحظات روح و جان زلال تو را در خود دارند و تو آنها را کالبدی بخشیده‌ای و یادگار گذاشته‌ای.

ناشناس گفت...

گمانم همین طور است که تو می گویی تروی. مگر این کالبد بخشیدن حال من را بهتر کند