۳۰ فروردین ۱۳۸۷

بچه که بودیم، بعد از ظهرها که پدر و مادرهای خوش ذوق از دست هاری هایمان ذله می شدند، بازی "همه ساکت بودند ناگهان خری گفت" را با ما می کردند! حالا آن وسط خرمگس معرکه ای هم گاهی در می آمد و می گفت: "گوینده خر است!" و همه می خندیدند... غرض که این روزها از خودم می پرسم کسی نیست همه را دعوت به بازی سکوت همدستانه "همه ساکت بودند..." بکند؟
احساس می کنم عده ای دارند هوار می کشند و نزدیک است کر بشویم همه مان. نمی دانم حکایت هوار کشیدن چیست؟ باور دارم که هر بار داد می زنیم از ایده آل هایمان دورتر می شویم. وقتی داد می زنیم نه تنها دیگران به ما گوش نمی دهند که حتی خودمان هم نمی فهمیم چه می گوییم! نمی دانم چرا اما این هایی که فکر می کنند رسالتی دارند که بشریت آغشته به خون و کثافت را نجات بدهند برای من عجیبند. این هایی که به زندگی دیگران حکم می دهند برای من عجیبند. باور کنید ما این حق ساده را داریم که همدیگر را بی هیچ دلیلی دوست نداشته باشیم. هیچ دلیلی هم ندارد که وقتی کسی را دوست نداریم، معاشرتی کنیم. حرفی بزنیم. خواسته ای داشته باشیم. عکس العملی نشان بدهیم. می توانیم توی دلمان و منفعلانه کسی را دوست نداشته باشیم. خیلی ساده می شود پرونده کسی را بست و تمام. مخصوصا توی این روزگار متکثر ما. اگر کمی دست از تمامیت خواهی مان بکشیم، دنیای بهتری می شود. معتقدم قطعا ما با آرا متفاوتمان توی دنیای به این بزرگی جا می شویم و پر قبایمان به هم گیر نمی کند. چرا با عزمی راسخ سعی می کنیم دنیا را برای هم تنگ تر کنیم حتی لابه لای سطوری که منتشر می کنیم؟
گمانم جنس این ساکت بودنمان باید این مدلی باشد که در حوزه خودمان بنویسیم. ها؟ پس بهتر نیست یک بار این جا به یاد تمام بعد از ظهرهایی که مخ والدینمان را می خوردیم، با دست خط آن ها بنویسم همه ساکت بودند ناگهان خری گفت ؟

۱ نظر:

N گفت...

لاله خانم از آنجایی که این پست شما و پست هفده آوریل خودم در راستای یک هدف مشترک نوشته شده و ما در ساعت سه نصفه شب تولد مشترکمان در کرج کلی راجع به آن حرف زده ایم من الان چه کامنتی برای تو بگذارم؟